وقتي كه فرهنگ و زبان قرباني تعصب مي گردد
محمداسحاق فياض محمداسحاق فياض

رسانه های جمعی اعم از مطبوعات، رادیو و تلویزیون، رکن اساسی آزادی بیان را تشکیل می دهد و آزادی بیان رکن اساسی دموکراسی در هر کشوری است. در واقع میزان استحکام بنیادهای دموکراسی در هر کشوری به شرایط و گستردگی آزادی بیان در سایه رسانه های جمعی، آشکار می گردد. در سایه آزادی بیان آگاهی توده های مردم رشد می کند و خرد جمعی و انگیزه های رعایت به قانون و حقوق شهروندی را بالا می برد، در سایه نقد جمعی چالش های اجتماعی حل می گردد و اشتباهات مدیران دولت گوشزد شده و راهکارهای درست را فراروی آنان قرار می دهد. آزادی بیان نوعی هژمونی اجتماعی را در قالب نظارت عمومی بر دولت و مدیران بوجود می آورد  و مانع سوء استفاده مدیران و کارمندان دولت می شود.

بر این اساس آزادی بیان فرایندی است که در کنار نقد و انتقاد از ساختارهای روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه گرفته تا نظام سیاسی احزاب و گردهمایی و کلوپها و ... زمینه ساز راهکارهای سازنده است. بسیاری از اشتباهات و یا راهکارهایی را که مسئولین و مدیران دولتی و سازمانی متوجه نمی شوند، رسانه های جمعی آن را بزرگ کرده و گوشزد می نماید. آزادی بیان منادیان آزادی و حقوق شهروندی و تبلور جامعه مدنی است که بدون آن جامعه مدنی و آزادی شکل نمی گیرد.

اما اين امر تنها درصورتي امكان پذير است كه فرايند دموكراسي و آزادي بيان روند طبيعي و رشد تدريجي خود را درسايه آزادي هاي مدني ادامه دهد و گرفتار كج سليقگي ها و كج انديشي ها نگردد. مديريت رسانه ها درسايه آزادي بيان و زمينه سازي بستررشد و توسعه براي زبان و فرهنگ رسانه اي نقش اساسي را درزايش فرهنگ و زبان پويا دارد. مديريتي كه از هرطرح نو وبهينه براي رشد و بسترسازي فرهنگ درجامعه حمايت نمايد ومشوقي براي ايده هاي نو باشد؛ چنين رسانه اي در جامعه پيشتاز و فرهنگ سازخواهد بود و چنين رسانه اي است كه مي تواند رسالت فرهنگي خود را درجامعه به خوبي ايفا نمايد. اما آيا افغانستان واقعا ويژگي هايي را كه براي يك رسانه اي خوب ترسيم گرديد، دارا مي باشد؟ آيا مديران فرهنگي اين كشور تحمل زايش فرهنگ پويا را دارد؟ آيا زبان و ادبيات نوين دراين كشورقرباني تحجر و كج سلقيگي برخي از مديران نمي گردد؟ آيا افغانستان گرفتار خود سانسوري آرام وغيرمحسوس نيست، و ژورناليست ها سايه هاي تهديد و ترس را دايم بالاي سرشان احساس نمي كنند؟   

افغانستان یکی از کشورهای عقب مانده جهان سوم است، و این نشان می دهد که این کشور هنوز هم از ویژگی های جامعه مدنی، دموکراسی و آزادی بیان فاصله دارد، همانطوریکه کشورهای جهان سوم از بحران مشروعیت و استبداد رنج می برد و رسانه های جمعی آلت دست استبداد و رژیم های خودکامه است. درافغانستان نيز آزادی بیان فراز و نشیب تلخ و رقت بار را پشت سرگذاشته است، در این کشور آزادی بیان ریشه در جریانهای روشنفکری نوپایی دارد که در گذشته به شدت سرکوب شده است و با سرکوبی روشنفکران بار دیگر بایکوت خبری و اطلاعاتی در کشور حاکم شده و جز نشر یکسری اخبار دربار، هیچ اندیشه دیگری در قالب رسانه ها ترویج نگردیده است، سرکوب روشنفکران، گرایشهای چپی را میان آنان بوجود آورد، جریانهای چپ در دوره مشروطیت و جمهوریت داودخان، یگانه رسانه مطبوعاتی در کنار رسانه های دولتی بود که در کابل و ولایات عرض اندام کرد، پس از کودتای هفت ثور و دوره جهاد تا زمان سقوط طالبان، رسانه ها و مطبوعات در خدمت جریانها و گروههای حاکم در کابل یا گروههای درگیر صحنه جنگ بود و در این دوره با وجود تعدد و گستردگی رسانه های جمعی از آزادی بیان و مطبوعات خبری نیست، رسانه ها به جای آزاد اندیشی و بی طرفی، از خط و خطوط خاصی پیروی می کردند، وسیله ای بود برای خواسته های رهبران و فرماندهان.

 پس از موافقتنامه بن و استقرار دموکراسی و حکومت قانونی در افغانستان، بنیادهای جامعه مدنی کم کم شکل گرفت، مطبوعات و رسانه ها که رکن چهارم دموکراسی را تشکیل می دهد، در افغانستان و بویژه شهرهای کابل جان تازه ای گرفت، تلویزیون ها و رادیوهای خصوصی، در کنار رادیو و تلویزیون دولتی به نشرات خودآغاز کرد، روزنامه ها، هفته نامه ها، ماهنامه ها و فصلنامه های متنوع ومتعدد، با افکار و اندیشه های گوناگون ، پا به عرصه مطبوعات کشور گذاشتند.اما با همه اين امتيازات بازهم سايه تهديد و ترس از سر ژورناليست ها رخت برنبسته است. دركنار ترس و تهديداتي كه از سوي زورمندان قشر فرهنگي جامعه افغاني احساس مي كنند، فرايند فرهنگي و رسانه اي جامعه افغاني گرفتار كج سليقگي و تعصبات خشك نيز گرديده است. دراين كشور كساني را كه به زبان مادري خود شان مي نويسند مجازات مي كنند، زيرا مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان یک خبرنگار و دو مدیر مسئول خبر را به علت استفاده از واژه های فارسی دري در بلخ و کابل مجازات کرده اند. در نامه ای خطاب به تلویزیون محلی بلخ آمده است که بصیر بابی، گزارشگر محلی برای تلویزیون ملی افغانستان در مزارشریف، به علت استفاده از کلمات خلاف اصول فرهنگی و اسلامی برکنار شده و در سابقه کاری اش این تخلف تذکر داده شود. همچنین دکتر ذبیح الله فطرت، رییس تلویزیون محلی بلخ و داوود احمدی، مدیر عمومی اطلاعات تلویزیون ملی افغانستان به همین علت، مجازات نقدی شده اند. به راستي آنان چه جرمي را مرتكب شده اند كه برخلاف فرهنگ و دستورات اسلامي بوده است؟ بصیر بابی در گزارشی برای تلویزیون ملی، واژه "دانشکده" را به جای "پوهنحی" و دانشگاه را به جای "پوهنتون" استفاده کرده است و دو مدير يادشده به دليل آن كه او را ازاين كار منع نكرده اند مجازات نقدي شده اند؟ پس در قاموس وزارت فرهنگ افغانستان به كار گيري واژه هاي چون: دانشگاه، دانشجو، خوابگاه، خيابان، شهردار، و... جرم به شمار مي آيد و خلاف شريعت اسلام است. معلوم نيست كه وزير صاحب اجازه فتوا را ازكدام مركزديني دريافت كرده است كه اين گونه بي مهابابه كار گرفتن واژه هايي را كه بار فرهنگي را با خود حمل مي كنند، برخلاف اسلام و برخلاف شريعتش مي دانند؟ اين وزارت خانه به اصطلاح خود تلاش نموده است كه با واژه هاي خارجي مبارزه نمايد و اجازه ندهد كه ژورناليست ها واژه هاي بيگانه را درزبان دري به كار گيرد، اما متاسفانه اين جهاد فرهنگي به جاي مبارزه با واژگان خارجي در مسير تعصبات و كج سليقگي و بي سوادي كشانده شده است. به راستي اگر وزير فرهنگ اين دستورات را خارج از دايره تعصبات و تنگ نظري هاي قومي صادر كرده است، چرا با ديگر واژگان اصلي خارجي مبارزه نمي كند كه به جان واژگان ناب و اصيل دري فارسي افتاده اند؟ در اطراف وزيرصاحب روزانه صدها واژه انگليسي و اردو در پايتخت كشور رد و بدل مي گردد و نام اين وزارت خانه خود گرفتار واژه فرنگي است، اما هرگزديده نشده است جناب وزير فتواي خلاف شرع برگويندگان اين واژه ها صادر كند. اگر واقعا بكارگيري واژه خارجي خلاف شرع است درقدم اول بايد خود وزير مجازات شود كه نام وزارت فرهنگ و توريزم را به خود گرفته است،آيا جناب وزير درك كرده است كه واژه« توريزيم» يك واژه خارجي است؟ آيا «گالري ملي» واژه دري ويا پشتواست كه  به دستور وزير فرهنگ از«نگارستان ملي» به گالري ملي تبديل شده است؟ از طرف ديگر جناب وزير از كجا به اين كشف بزرگ رسيده است كه كلماتي مانند دانشگاه، دانشكده و دانشجو، نگارستان واژگان خارجي است؟ آيازبان مردم پيشاور و كويته پاكستان گويش زبان پشتو است يا يك زبان مستقل؟ اگر درفهم جناب وزير گويش هاي پيشاوري و كويته يك زبان مستقل است، ما هم مي پذيريم كه حتي درداخل افغانستان چندين زبان فارسي دري رواج دارد، يعني زبان فارسي دري بدخشاني، زبان دري فارسي هراتي، زبان دري فارسي بامياني، زبان فارسي دري دايكندي، جاغوري، بهسودي، كابلي و... و همين طور زبان پشتوي قندهاري، وردكي، لغماني و.... ولي اگر زبان برخواسته از يك قالب و دستور زباني مشترك است كه شامل تمامي گويش ها و لهجه ها مي گردد، ديگر نمي توانيم گويش ها را نيز زبان مستقل بپنداريم. براين اساس گويشهاي هزارگي، تاجيكي، ايراني، هراتي و.... همه از دستور زباني مشترك پيروي مي كند، همان طوري كه زبان انگليسي در كشور هاي مختلف تفاوت هاي اندكي دارد اما همه اش انگليسي است و كسي  نگفته است كه بريتانيا، امريكا، كانادا، استراليا و نيوزيلند و... به زبانهاي مختلف سخن مي گويند، بلكه مي گويند زبان اين كشورها انگليسي است.

به هرحال مقاومت دربرابر واژگان فارسي دري جزاين كه بردامنه تعصبات قومي بيشتر دامن بزند وميان اقوام ملت افغانستان تفرقه و نفاق ايجاد كند دستاوردي ديگري ندارد. بايد فهميد كه فرهنگ را بازور و تكفير و فتوا نمي توان برديگران تحميل كرد، فرهنگ فرايند معنوي است كه طبع بشريت را به تسخير خود درمي آورد و هيچ نيروي نمي تواند بازور سرنيزه آن را برديگران تحميل نمايد و از سوي ديگر زبان فارسي دري يكي از زبانهاي رسمي دركشور است وهر افغان حق دارد به اين زبان سخن بگويند و بنويسند و دررسانه ها به اين زباني كه عظيم ترين بار فرهنگي را ازگذشته تاريخ تا به حال داشته و دارد، گزارش تهيه نمايند. اين گونه برخورد ها متاسفانه جز اين كه نوعي جنگ فرنگي و زباني را درجامعه ترويج نمايد و مردمي كه هنوزهم از نزاع هاي قومي و گروهي رهايي نيافته اند، يك بارديگر گرفتار نزاع هاي زباني گردند و اين بار درآتش نفاق زباني بسوزند. بهتر بود وزارت فرهنگ درقدم اول تعريفي جامع از يك زبان ارايه ميكرد و ثابت مي نمود كه زبان دري غير از زبان فارسي و تاجيكي است و كشور هاي ايران، افغانستان و تاجيكستان هركدام با زبانهاي جداگانه سخن مي گويند و اين نكته را از نگاه علمي به اثبات مي رساند،آنگاه هيچ كسي نمي توانست دربرابر اين دستورات و فتواها شانه خالي نمايد، ولي وقتي كه آشكارا اين نوع دستورات برخلاف دستورزباني مشترك باشد و هيچ ارتباطي به شرع نداشته باشد وآن را خلاف اسلام و خلاف فرهنگ ملي قلمداد نمودن، جفاي بزرگي است كه از سوي وزارت فرهنگ به زبان فارسي دري و رسانه ملي مي گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


February 17th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات